بدون عنوان
امشب ساعت 9بود از خونه راه افتادیم به سمت شانديز ،مامانم بعدازظهر با خالم هماهنگ کرده بود که اومدم بیان خونه ی اقاجونم ،خلاصه اینکه مامانم کوکوسبزی درست کرد و خالمم کباب آورده بودن ،وقتی رفتیم اقاجونم واقعا خوشحال شد ولی زنش نه ...تعجب کرده بود که یه دفعه هم بچه های اقاجونم رفتن خونشون ،چون ما زیاد نگیریم همش بچه های خود خانومه اونجان.ماشین جديدمونم که حسابی خوب بود و همراهی کرد ... ...
نویسنده :
اورانوس
0:04